داستان آموزنده
سیّاحى از جنگلى میگذشت چشمش به گنجشکى افتاد که بر روى درختى نشسته و با وضعیکه اضطراب و وحشت از آن آشکار بود صداهاى پى درپى مى داد آشفتگى گنجشک توجّه سیاح را بخود جلب نمود و دقت کرده دید در هر چند ثانیه آن حیوان حرکت مینماید و بر گرد درخت دیگرى میپرد در این هنگام مشاهده کرد مار سیاهى از همان درخت در حال بالا رفتن است و در آن درخت لانه گنجشک است فهمید این مار قصد آشیانه و بچه هاى گنجشک را کرده در این بین دید گنجشک یک نوع برگ مخصوص با عجله تمام میچیند و بر گرد لانه خود قرار مى دهد. همینکه اطراف آشیانه را پر از برگ نمود آنگاه بر روى شاخه اى نشسته منتظر نتیجه بود. مار بالا آمد و بسوى آشیانه رسید وقتى که بوى برگها بمشامش خورد با شتاب زیاد بازگشت نموده از درخت بزیر آمد سیّاح دانست که آن برگها براى مار سم کشنده اى بوده و خداوند عزیز گنجشک را براى حفظ از دشمن به آنها راهنمائى کرده و مکتبى از مافوق طبیعت متکفل آموزش و پرورش این جاندارن است .
- ۹۳/۱۰/۲۷
- ۱۵۹ نمایش
ما را با درج لینک یا لوگو و یا نشر مطالب در وبگاه خود حمایت نمائید
یاعلی