شلمچه
- ۳ نظر
- ۳۰ دی ۹۳ ، ۲۰:۳۵
- ۲۴۳ نمایش
سیّاحى از جنگلى میگذشت چشمش به گنجشکى افتاد که بر روى درختى نشسته و با وضعیکه اضطراب و وحشت از آن آشکار بود صداهاى پى درپى مى داد آشفتگى گنجشک توجّه سیاح را بخود جلب نمود و دقت کرده دید در هر چند ثانیه آن حیوان حرکت مینماید و بر گرد درخت دیگرى میپرد در این هنگام مشاهده کرد مار سیاهى از همان درخت در حال بالا رفتن است و در آن درخت لانه گنجشک است فهمید این مار قصد آشیانه و بچه هاى گنجشک را کرده در این بین دید گنجشک یک نوع برگ مخصوص با عجله تمام میچیند و بر گرد لانه خود قرار مى دهد. همینکه اطراف آشیانه را پر از برگ نمود آنگاه بر روى شاخه اى نشسته منتظر نتیجه بود. مار بالا آمد و بسوى آشیانه رسید وقتى که بوى برگها بمشامش خورد با شتاب زیاد بازگشت نموده از درخت بزیر آمد سیّاح دانست که آن برگها براى مار سم کشنده اى بوده و خداوند عزیز گنجشک را براى حفظ از دشمن به آنها راهنمائى کرده و مکتبى از مافوق طبیعت متکفل آموزش و پرورش این جاندارن است .
یا رب مکن از لطف پریشان ما را / هر چند که هست جرم و عصیان ما را گفتگو با خدا آرزویت را برآورد میکند ، آن خدایی که آسمان را برای خنداندن گلی میگریاند . . . گفتگو با خدا پروردگارا گفتگو با خدا بارالها گفتگو با خدا تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش گفتگو با خدا گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد گفتگو با خدا گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟ گفتگو با خدا خدایا ، بر من این نعمت را ارزانی دار که : گفتگو با خدا بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید گفتگو با خدا شکسته های دلت را به بازارخدا ببر گفتگو با خدا وقتی از اینکه آنچه را می خواستی بدست نیاوردی افسرده ای گفتگو با خدا اگر ذره بین نگاه قوی باشد گفتگو با خدا برکت پروردگار مثل بارونه ، اگر خیس نمی شم ، جایم را عوض می کنم . . . گفتگو با خدا خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است گفتگو با خدا خدایا دل مرا آنقدر صاف بگردان گفتگو با خدا خدایا ، کمک کن دیرتر برنجم ، زودتر ببخشم ، کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم . . . گفتگو با خدا خود را ارزان نفروشیم گفتگو با خدا خداوندا گفتگو با خدا امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور . . . ؟ گفتگو با خدا خداوندا گفتگو با خدا خــــدایا گفتگو با خدا خدا را دوست بدارید
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم / محتاج بغیر خود مگردان ما را . . .
ببخش مرا که آنقدر حسرت نداشته هایم را خوردم ، شاکر داشته هایم نبودم . . .
تو نادیده میگیری
من هم نادیده میگیرم
تو خطاهایـم را
من عطاهایت را . . .
خواهی دید که ان لحظه هرگز نخواهد رسید . . .
که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . .
گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟
گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟
گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من . . .
بیشتر در پی تسلا دادن باشم تا تسلی یافتن
و بیشتر در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن . . .
دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که
اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد . . .
خدا خود بهای شکسته دلان است . . .
فقط محکم بنشین و شاد باش
خداوند در فکر دادن چیزبهتری به تو می باشد . . .
در تمام صفحه های ورق خورده ی زندگی اثر انگشت او دیده می شود
چه بچه گانه است که فکر می کنیم
همه اش را به تنهایی ، رنگ کرده ایم . . .
تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم . . .
تا قبل از پایین آمدن دستم دعایم مستجاب گردد . . .
درفروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند
قیمت = خدا
از پاداش، معافم کن
از بخشش، نا امیدم کن
از بهشت، مایوسم کن
تا هرچه می کنم به سودای انعام تو نباشد . . .
اگر داشتن، ذلیل داشتنم میکند
ندارم کن
اگر کاشتن، اسیر چیدنم میکند
بیکارم کن
همه از تو می خواهند ، بدهی
من از تو می خواهم ، بگیری
خـــــدایا
این همه حس دلتنگی را از من بگیر . . .
حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید . . .